به گفته دراکر (۱۹۵۴) و لویت (۱۹۶۰) بازارگرایی یک عنصر مرکزی از یک فلسفه مدیریت است. اغلب ساختار بازارگرایی در قلب بازاریابی مدرن و موضوع تحقیق بسیاری بوده است. در دهه ۱۹۹۰ این موضوع به عنوان اقداماتی که شرکت را متعهد به پیاده سازی مشتری مداری می کند نام برده شده و شامل مجموعه ای از رفتارها و فرهنگ سازمانی است که آنها را پشتیبانی می نماید ارائه شد.
ادبیات بازاریابی تا حد زیادی بر تعریف، اندازه گیری و مجریان سازمانی بازارگرایی تمرکز دارد. تعریف اولیه نارور و اسلاتر از بازارگرایی بیان می کند که بازار گرایی متشکل از سه جزء رفتاری می باشد: ۱- مشتری گرایی ۲- رقیب گرایی و ۳- هماهنگی بین عملکردی است. براساس نظر آن ها، بازارگرایی، نسل سازمانی وسیعی از دانش بازار که وابسته به نیازهای جاری و آینده مشتریان می باشد، انتشار اطلاعات به صورت افقی و عمودی در سازمان وگستره وسیعی از اقدامات سازمان در پاسخگویی است. تعدادی از نویسندگان مقیاس های نارور، اسلاتر، کوهلی و جاورسکی را مورد انتقاد قرار دادند تومینن و مولر (۱۹۹۶) پیشنهاد ادغام دیدگاه های شناختی و رفتاری از بازار گرایی را داده اند.
با این حال، به طور کلی یک شرکت به دنبال توسعه بازارگرایی خود می باشد تا به طور مستمر از ارزیابی نیازهای مشتریان خود، تشخیص زود هنگام تغییرات در بازار، و به بی درنگ بررسی داخلی و تجدید از استراتژی های بازاریابی و فعالیت های که در آن مورد نیاز اطمینان حاصل نماید. با این حال، تحقیقات در زمینه گرایش بازاریابی هم چنان به صورت بسیار پربار ادامه دارد.
به منظور سنجش و ارزیابی بازارگرایی می توان از پرسشنامه ای که فراهم شده است استفاده کرد. این پرسشنامه دارای ۱۶ گویه و سه بعد مشتری گرایی، رقیب گرایی و هماهنگی بین عملکردی میباشد که از پژوهش معتبر آلروبی (۲۰۱۳) استخراج شدهاند. روایی و پایایی این پرسشنامه در مطالعه ای در سال ۱۳۹۴ مورد تأیید قرار گرفته است.