هدف نهایی نظام های مترقی آموزشی، افزایش قدرت تفکر، استدلال و حل مسئله است، اما امروزه نظر بر این است که به تدریج به دلیل پیشرفتهای سریع علمی و ازدیاد حجم دانشی که فراگیران باید بیاموزند، اهداف آموزشی، بیشتر به سمت انتقال اطلاعات سوق یافته است. به اعتقاد مایرز نظام های آموزشی باید بکوشند تا فضای حل مسأله ای بسازند که علاقه دانشجویان را جلب و انگیزه کشف فرایند تفکر انتقادی را در آنان ایجاد نمایند. بسیاری از نویسندگان و صاحب نظران، تفکر انتقادی را بعنوان یک مهارت شناختی، نوعی حل مسئله تعریف می کنند. برخی دیگر اذعان داشته اند که تفکر انتقادی به وسیله مهارت های خاصی مثل توانایی ارزیابی دلایل به صورت معقول و سنجش دلایل موجود، ایجاد می گردد. روانشناسان شناختی نیز، بر این باورند که تفکر انتقادی نوعی تصمیم گیری و قضاوت است که البته گرایش و تمایل کافی در جهت توسعه و بکارگیری این مهارتها امری ضروری می باشد. بدون گرایش به تفکر انتقادی، این نوع تفکر، قطعاً صورت نخواهد پذیرفت و برخی از پژوهشگران معتقد هستند چنانچه یک برنامه درسی، مبتنی بر مهارتهای تفکر انتقادی باشد، دانشجویان را در جهت تمایل به تفکر هدایت می کند.
به منظور سنجش گرایش به تفکر انتقادی می توان از پرسشنامه گرایش به تفکر انتقادی ریکتس استفاده کرد. پرسشنامه گرایش به تفکر انتقادی ریکتس (۲۰۰۳) یک ابزار خودگزارشی است که میزان تمایل به تفکر نقادانه را در سه زیر مقیاس خلاقیت، بالیدگی و تعهد می سنجد. روایی و پایایی این ابزار در پژوهشی در سال ۱۳۹۱ مورد تأیید قرار گرفته است.