در ادبیات بازاریابی شیفتگی در چهارچوب نظریه مثلثی عشق استنبرگ بحث شده است. نظریه مثلثی عشق بیان می کند که عشق شامل ۳ جزء: صمیمیت، تصمیم/تعهد و شیفتگی می باشد. استرنبرگ شیفتگی را این گونه بیان می کند: پیشرانی که منجر به عشق ، جاذبه های فیزیکی، کمال جنسی و پدیده هایی از این دست در روابط عاشقانه می شود. پژوهشگران به منظور توضیح شیفتگی در حوزه مصرف از تئوری مثلثی عشق استنبرگ استفاده می کنند. پژوهش های کیفی اولیه احساس شیفتگی به یک محصول یا برند را با احساس شیفتگی به یک فرد، همانطور که در روابط عشق بین فردی وجود دارد، مرتبط می دانند. بور و دیگران (۲۰۰۷) شیفتگی را اینگونه تعریف می کنند: نگرشی بسیار مثبت و عاطفی نسبت به یک نام تجاری خاص که منجر به دلبستگی عاطفی و تحت تأثیر قرار دادن عوامل رفتاری منربط می شود. اخیراً شیفتگی به یک نام تجاری به عنوان: یک ساختار روانشناختی شامل هیجان، شور و شوق و وسواس برای یک نام تجاری تعریف کرده اند و احساسی که مصرف کنندگان کمی آن را درک می کنند.
به طور کلی و با توجه به مفهوم سازی ها، شیفتگی در هسته اصلی روابط قوی و با کیفیت مصرف کننده-برند می باشد. مصرف کنندگان شیفته با خواستن ها و آرزوهایشان تحریک می شوند که افکار، احساسات و فعالیت هایشان را تحت تأثیر قرار می دهد و اغلب در حوزه اجتماعی فعال می باشد. شیفتگی به برند، نگرشی مثبت و احساسی نسبت به برندی خاص است که منجر به دلبستگی عاطفی می شود و عوامل رفتاری مرتبط با تحت تأثیر قرار می دهد.
به منظور سنجش و ارزیابی شیفتگی به برند می توان از پرسشنامه ۵ گویه ای کریم پور (۱۳۹۲) استفاده کرد این پرسشنامه داری ابعاد وفاداری به برند، دفاع از برند، تبلیغات توصیهای مثبت و حس شیفتگی می باشد.