مفهوم بازاریابی داخلی برای اولین بار در سال ۱۹۷۶ توسط بری و همکاران به عنوان راهی برای رسیدن به کیفیت خدمات مطرح شد. آنها مفهوم بازاریابی داخلی را براساس ۴P بازاریابی سنتی، شامل: محصول، قیمت، مکان و ترفیع بیان کردند. فرض اساسی تعریف بری و همکاران (۱۹۷۶) این بود که کارکنان مشتریان داخلی سازمان به شمار میروند و شغل آنها به مثابه محصولات سازمان است. در اوایل دهه هشتاد، گرونروس کارکنان را بخش مهمی از محصولات و خدمات تحویل داده شده، معرفی کرد که باید به منزله بازاریابان برخوردار از مهارت حفظ مشتری آموزش داده شوند تا بتوانند روابط مداوم و مؤثری با مشتریان برقرار کنند. به دنبال آن در اوایل دهه نود بازاریابی داخلی به این شکل تعریف شد: “مشاهده کارکنان به عنوان مشتریان داخلی و شغل آنها به عنوان محصولات داخلی و برآوردن نیازها و خواستههای این مشتریان هنگامیکه به اهداف سازمان میپردازند”. اگرچه مفهوم بازاریابی داخلی با مدیریت منابع انسانی مرتبط است، اما این دو مفهوم در واقع از یکدیگر مجزا هستند.
مدیریت منابع انسانی مفهومی گستردهتر از بازاریابی داخلی است و بازاریابی داخلی بهعنوان یکی از ابزارهای مدیریت منابع انسانی شناخته شده است. هدف از بازاریابی داخلی، برآورده کردن نیازهای کارکنان ازطریق ایجاد مبادلات هماهنگ بین کارکنان و سازمانهاست، چیزی که در راستای اهداف مدیریت منابع انسانی از داشتن کارکنان راضی و وفادار است. تا کنون مدلهای زیادی برای سنجش بازاریابی داخلی توسط محققان ارائه شده است. با اینحال، اکثر پژوهشهای شاخص انجامشده در حوزه بازاریابی داخلی طی بیست سال اخیر سه بعد ارتباطات داخلی، آموزش و تحقیقات بازار داخلی را برای این مفهوم در نظر گرفته اند.
به منظور سنجش بازاریابی داخلی می توان از پرسشنامه ای که توسط هانگ و راندل-ثیل (۲۰۱۵) ساخته شده است، استفاد کرد. این پرسشنامه شامل ۱۸ گویه می باشد. پرسشنامه مذکور شامل ابعاد ارتباطات داخلی، آموزش و تحقیقات بازاریابی داخلی می باشد و بر مبنای طیف پنج تایی لیکرت ساخته شده است. روایی و پایایی این ابزار در پژوهشی در سال ۱۳۹۷ مورد تأیید قرار گرفته است.