هوش معنوی برای نخستین بار در سال ۱۹۹۶ توسط استیونز مطرح شد. بعد در سال ۱۹۹۹ توسط امونز گسترش یافت. امونز (۲۰۰۰) پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیت ها و منابع معنوی در زمینه ها و موقعیت عملی در نظر می گیرد. به عبارتی، افراد زمانی هوش معنوی را به کار می گیرند که بخواهند از ظرفیتها و منابع معنوی برای تصمیم گیریهای مهم و اندیشه در موضوعات هستی یا تلاش در جهت حل مسئله روزانه استفاده کنند . وی هوش معنوی را چارچوبی برای تشخیص و سازماندهی مهارت ها و قابلیت هایی که مستلزم کاربرد انطباقی معنویت است، تعریف می کند. زوهر و مارشال معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیت ها، مطرح کردن «چرا» برای مسائل و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویداد ها رشد می کند. هم چنین یادگیری و بازشناسی و گوش دادن به پیام های شهودی راهنمایی کننده یا صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خودآگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی می شود.
به منظور بررسی هوش معنوی می توان از پرسشنامه ای که فراهم شده است استفاده کرد. این پرسشنامه دارای ۸۲ گویه و ابعاد هوشیاری، شکرگذاری، معنا، تعالی و درستی میباشد که از پژوهش امرام و درایر (۲۰۰۷) استخراج شدهاند و روایی و پایایی آن در مطالعه ای در سال ۱۳۹۱ مورد تأیید قرار گرفته است.