برندگرایی نگرشی است که در آن، فرآیندهای شرکت حول ایجاد، توسعه و حفظ هویت برند در تعاملات مداوم با مشتریان هدف، با نیّت دستیابی به مزیت رقابتی از برند، می چرخند. بنابراین انتخاب استراتژی برند گرایی، شرکت را رقابت پذیرتر کرده و منجر به افزایش عملکرد شرکت می شود (ارد، ۱۹۹۹). دیوید آکر (۱۹۹۶) معتقد است که مدیریت ارشد شرکت باید توجه بیشتری را به برند معطوف دارد و می گوید که توسعه استراتژی برند باید همزمان با توسعه استراتژی تجاری صورت گیرد. موسمانز و و اندر ورست (۱۹۹۸) نیز بیان کردند که شرکت ها باید از استراتژی برند به برند مبتنی بر استراتژی روی آورند که نقشی حیاتی را در انتخاب و حفظ جهت گیری استراتژیک شرکت ایفا می کند. این بدان معناست که تصمیمات استراتژیک باید مبتنی بر برند باشند که نقطه عطف توجهات شرکت است. در تحقیقات، اعتقاد بر این است که مدیریت ارشد باید به عنوان متولی برند معرفی گردد (عظیمی، ۱۳۹۲).
امروزه برند یک الزام استراتژیک برای سازمان هاست که آنها را در جهت ارزش بیشتر برای مشتریان و ایجاد مزیت های رقابتی پایدار یاری می رساند. ایجاد یک برند قدرتمند در بازار، هدف اساسی بسیاری از سازمان ها می باشد زیرا یک برند قدرتمند می تواند اعتماد مشتریان را در هنگام خرید کالاها و خدمات افزایش دهد و به آنان کمک کند تا عوامل ناملموس را بهتر درک نمایند. به عبارت دیگر می توان گفت یک برند قدرتمند، دارایی با ارزشی برای شرکت محسوب می شود (چن و چانگ، ۲۰۰۸ به نقل از عظیمی، ۱۳۹۲).
به منظور سنجش برندگرایی می توان از پرسشنامه ای که فراهم شده است استفاده کرد. این پرسشنامه دارای ۴ گویه میباشد که از پژوهش معتبر احمد و اقبال (۲۰۱۳) استخراج شدهاند. روایی و پایایی این پرسشنامه در مطالعه ای در سال ۱۳۹۲ مورد تأیید قرار گرفته است.