تغییر سازمانی، مستلزم آگاهیهای کلی، کار و فعالیت سخت و مجدانه در طی زمان، دارا بودن رویکردی اصولی و هدف مدار و دانشی معتبر در مورد پویاییهای سازمانی و چگونگی تغییر آنهاست. دانش معتبر و صحیح از علوم رفتاری؛ نظیر روان شناسی، روان شناسی اجتماعی، جامعه شناسی، انسان شناسی، نظریه سیستم ها، رفتار سازمانی، تئوری سازمان و مدیریت، به دست می آید. ماحصل این علوم، تحول سازمانی است که برای بهبود سازگاری و تطبیق بین افراد و سازمان، بین سازمان و محیطش و میان عناصر و اجزای سازمانی؛ نظیر راهبرد، ساختار و فرایندها، رهنمودهایی ارائه می دهند. این رهنمودها از طریق برنامه ها و ایجاد تغییر که هدف آنها رفع مشکل در شرایط خاص و مسئله ساز است، اجرا میشوند.
مدیریت تغییر سازمانی، فرایندی است که درک و کنترل مستمر بر پیامدهای فرایند تغییر را ایجاب می نماید. در فرایندهای تغییر سازمانی، علاوه بر توجه به قصد و اهداف، باید به پیامدهای تغییرات و تحولات نیز توجهی ویژه شود. دغدغه اصلی مدیران، تأثیرگذاری مناسب از طریق تصمیم گیری در فرایندهای تغییر و به کارگیری و اجرای مناسب مراحل فرایند می باشد. این دغدغه و نگرانی، حاصل عدم قطعیت در پیامدهای تغییر به ویژه در پیامدهای رفتاری، عدم قطعیت در تأثیرگذاری مناسب فرایند تغییر در عملکرد سازمان یا پایداری این منافع میباشد.
تغییر سازمانی، نوعی راهبرد بهسازی سازمان است که اساس آن بر بینش ها و آگاهی های حاصل از پویایی های گروهی، نظریه ها و کاربردها است که می تواند بسیاری از مسائل مهم انسانی موجود در سازمان را حل و فصل کند. تغییر، انتقال سازمان از وضعیت موجود به وضعیت دلخواه است.
به منظور بررسی تغییر سازمانی میتوان از پرسشنامه استاندارد تغییر سازمانی سیلبرمن (۲۰۰۳) که شامل ۱۰ گویه میباشد استفاده کرد. روایی و پایایی این پرسشنامه در پژوهش هایی در سال های ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ مورد تأیید قرار گرفته است.