الیس اولین کسی بود که واژه نارسسیوس را در روانشناسی به کار گرفت و بعد از وی فروید واژه خودشیفته را در آثار خود در دو زمینه نرمال و غیرنرمال (آسیب شناسی)به کار برد. همه افراد تا حدی خود شیفته هستند و خودشیفتگی نرمال با واقعیت فاصله زیادی ندارد. خودشیفتگی نرمال به طور مطلوب در افراد باعث میشود که اثر مثبتی روی پیامدهای کار و محیط کار و نهایتاً احساسات دیگران داشته باشند. شخصیت خودشیفته غیرنرمال خود را به عنوان یک موجودیت ویژه میبیند. در حدود پانزده درصد افراد دارای شخصیت خود شیفته غیرنرمال هستند که از این میان در حدود شصت درصد را مردان تشکل می دهند.
خود شیفتگی ترکیب مهمی از صفات و فرایندهای شخصیت است که با ویژگیهایی از قبیل خود بزرگبینی در عین شکنندگی خود، اشتغال ذهنی در مورد موفقیت، احساس محقّ بودن، انتظار مورد تحسین واقع شدن، تخیلات مربوط به قدرت زیاد، زیبایی و موفقیت، حساسیت زیاد به انتقاد، و تمایل به بهره کشی از دیگران در روابط بین فردی مشخص میشود. در دهههای اخیر، اختلاف نظرهای خرده بالینی در تشخیص خودشیفتگی، توجه روز افزونی را به عنوان یک بعد شخصیت به خود مشغول داشته است. این امر نشان دهنده توانایی نیرومند این تشخیص برای پیشبینی دامنۀ وسیعی از متغیرهای مربوط و وابسته به آن، از واکنشپذیری هیجانی گرفته تا خودارزیابی عملکرد است.
خودشیفتگی تاریخچۀ گستردهای هم در حوزه روانشناسی شخصیت و هم در حوزه روانشناسی بالینی دارد. خودشیفتگی اولین بار به عنوان یک سازه بالینی، با نام نوعی اختلال از نوشتههای فروید (۱۹۱۴) برخاسته است. بعدها کرنبرگ (۱۹۷۵) و کوت (۱۹۷۷) این دیدگاه بالینی را در مورد خودشیفتگی ادامه دادند، که با فاصلۀ اندکی بعد از آن منجر به وارد شدن آن در دی اس ام به عنوان یکی از ۷ اختلالات شخصیت با نام اختلال شخصیت خودشیفته (انپیدی) شد. مقالۀ فروید (۱۹۳۱) در مورد الگوهای لیبیدویی و کارموری (۱۹۳۸) بر روی «خودشیفته» یا خویشپرستی، مشخص کننده مثالهایی کلاسیک از خودشیفتگی هستند که به عنوان بخشی از شخصیت بهنجار مفهوم سازی شده است. مفاهیم بالینی و روانشناختی شخصیت خودشیفتگی از بسیاری جهات تشابه دارند، اما از یک جنبۀ بسیار مهم متفاوتند.
خودشیفتگی از لحاظ روانشناسی بالینی یک اختلال شخصیت محسوب میشود، که افراد بر اساس مجموعهای از ملاکهای تشخیصی، یا دارای (انپیدی) هستند یا نیستند (طبقه بندی مقولهای). در حالی که روانشناسان شخصیت عموماً دیدگاه ابعادی به خودشیفتگی دارند و بر اساس آن مرز مشخصی در طول پیوستار خودشیفتگی که میان بهنجار و خودشیفته تفاوت ایجاد کند وجود ندارد. خود بزرگبینی، آشفتگی، ترس، هویت غیرواقعی و خیالی و احساس پوچی و تهی بودن، نیاز سیری ناپذیر برای برتری، حساسیت بالا و خشم و غضب، فقدان همدلی، رعایت نکردن اصول اخلاقی، غیرمنطقی و انعطافناپذیر، خود محوری، آسیب پذیری و مقصر دانستن دیگران، میل سیری ناپذیر به ستایش شدن، خودنمایی و کسب افراطی قدرت، استفاده از لباسهای با مارک مشهور، گران قیمت و شیک از ویژگیهای این نوع خودشیفتگی است.
به منظور سنجش خودشیفتگی می توان از پرسشنامه ای که فراهم شده است استفاده کرد. این پرسشنامه دارای بیست گویه میباشد که از پژوهش معتبر مورف و همکاران (۲۰۰۰) استخراج شدهاند و روایی و پایایی آن در پژوهشی که در سال ۱۳۸۷ انجام شده است، مورد تأیید قرار گرفته است.